آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
|
موضوعات
آمار
امکانات جانبی
جدید ترین مطالب
درباره ما
|
ﺩﺭ ﺍﺑﺘﺪﺍ ﺍﺳﻢ ﺑﺮﻭﺳﻠﯽ " ﺳﻠﯿﻤﺎﻥ " ﺑﻮﺩ، ﺳﻠﯿﻤﺎﻥ ﺩﺭ ﺍﻭﺝ ﺟﻮﺍﻧﯽ ﺑﺎ ﯾﮏ ﺩﺧﺘﺮ ﺑﻪ ﺍﺳﻢ ﻟﯿﻨﺪﺍ ﺁﺷﻨﺎ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻣﺪﺗﯽ ﺑﺎﻫﻢ ﺻﻤﯿﻤﯽ ﻣﯿﺸﻮﻧﺪ، ﺑﻪ ﻃﻮﺭﯼ ﮐﻪ ﻟﯿﻨﺪﺍ ﺑﻪ ﺳﻠﯿﻤﺎﻥ ﻣﯿﮕﻮﯾﺪ : "ﺳﻠﯽ ".
ﺭﻭﺯﯼ ﺳﻠﯿﻤﺎﻥ ﺑﺎ ﻟﯿﻨﺪﺍ ﺩﺭﺧﯿﺎﺑﺎﻥ ﺑﺎﻫﻢ ﻗﺪﻡ ﻣﯿﺰﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﯾﺪﻓﻌﻪ ﯾﻪ ﺩﺯﺩ ﭘﯿﺪﺍ ﻣﯿﺸﻪ ﻭ ﮐﯿﻒ ﻟﯿﻨﺪﺍ ﺭﺍ ﺍﺯﺵ ﻣﯿﺪﺯﺩﻩ، ﻟﯿﻨﺪﺍ ﮔﺮﯾﻪ ﻣﯿﮑﻨﻪ،ﺳﻠﯿﻤﺎﻥ ﻫﻢ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﺩﺯﺩﻩ ﻣﯽﺩﻭﻩ، ﻟﯿﻨﺪﺍ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﻣﯿﺰﻧﻪ : ﺑــــﺮﻭ ﺳﻠﯽ، ﺑﺮﻭ ﺩﻧﺒﺎﻟﺶ، ﺑــــﺮﻭ ﺳﻠﯽ !!!
ﺳﻠﯿﻤﺎﻥ ﻫﻢ ﺑﺎ ﯾﮏ ﭘﺮﺵ ﻓﻮﻕ ﺍﻟﻌﺎﺩﻩ ﺩﺯﺩ ﺭﻭ ﻣﯿﮕﺮﻩ ﻭ ﺣﺴﺎﺑﯽ ﮐﺘﮏ ﻣﯿﺰﻧﻪ، ﻣﺮﺩﻡ ﻫﻢ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺁﻧﺠﺎ ﺗﻤﺎﺷﺎ ﻣﯿﮑﺮﻧﺪ ﻫﻤﻪ ﺑﺎﻫﻢ ﻣﯿﮕﻮﯾﻨﺪ : ﺑﺮﻭﺳﻠﯽ .. ﺑﺮﻭﺳﻠﯽ .. ﺑﺮﻭﺳﻠﯽ ...
ﻭ ﺁﻥ ﺯﻣﺎﻥ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺍﺳﻢ ﺑﺮﻭﺳﻠﯽ ﺷﻨﺎﺧﺘﻪ ﺷﺪ .
.
.
ﺟﺪﻳﺪﺗﺮﻳﻦ ﻛﺸﻔﻴﺎﺕ ﺑﻨﺪﻩ ﺑﻮﺩ
اخونده میگفت رفتیم تو یکی از دهاتا تو ماه رمضون برا تبلیغ. جوونا مسجد نمی اومدن رفتم طرح رفاقت ریختم تا از سیاست اخوندی استفاده کنم اینارو و بکشم مسجد نا سلامتی عمری درس خوندیم
خلاصه با بجه ها رفیق شدیم بچه ها گفتن حاج اقا بریم هندونه بچینیم دورهم بعداز افطار بخوریم
ما که پایه رفاقت شده بودیم کم نیووردم گفتم بریم
اقا مارو گذاشتن ترک موتور رفتیم
داشتیم هندونه میچیدیم که بچه ها پا گذاشتن به فرار گفتن حاج اقا فرار کن !!!گفتم کجا ؟!!!!من تازه بزرگاشو پیدا کردم یکی گفت بدو صاحبش اومد
مارو میگی تازه دوزاریمون افتاد که اومدم دزدی
اقا کفشا رو کندم عمامه رو زدم به دستم شوتش کردم پریدم ترک موتور!!!!
رسیدم خونه ماشینو روشن کردم اینجا کجا قم کجا!!!
ملت زنگ زدن حاج اقا کجاییی گفتم بابام فوت کرده سال بعد میام!!!!
مردي كت و شلواري با كراواتي زيبا ، قصد طلاق دادن زنش رو داشت .
دوستش علت رو جويا شد و مرد پاسخ داد: اين زن از روز اول هميشه مي خواست من رو عوض كنه.
منو وادار كرد سيگار و مشروب رو ترك كنم ... طرز پوشيدن لباسم رو عوض كرد ، و كاري كرد تا ديگه قماربازي نكنم، و همچنين در سهام سرمايه گذاري كنم و حتي منو عادت داده كه به موسيقي كلاسيك گوش كنم و لذت ببرم و الان هر هفته جمعه ها هم با دوستانم كه همه آدمهاي سرشناسي هستند ميرم بازي گلف !
دوستش با تعجب گفت: ولي اينايي كه ميگي چيز بدي نيستند !!!!
مرد گفت: خب اين رو مي دونم ولي حالا حس ميكنم كه ديگه اين زن در شان من نيست کمتراز من است!!!!!
اعتقادات تبتی ها به شناخت درون بسیار جالبه تا جایی که اگر کسی زمان تولد خود را به دقت و ساعت و دقیقه و ثانیه بدونه، تسلسل روح وی را در کالبدهای گذشته و آینده تشخیص خواهند داد.این آزمون، یکی از آزمونهای دالایی لاما، از کاهنان برجسته اونهاست. برای این آزمون زمان بذارید و مطمئنا ازش لذت خواهید برد. دالایی لاما توصیه می کنه که اونو بخونید چرا که براتون مفیده.
فقط ۴ سوال در پیش رو دارید
بقیه در ادامه مطلب
الگوي زندگی تو كيست؟ تحقیقات اخیر برخی دانشمندان حاکی از اونه که مغز انسان از روابط ریاضی برای ذخیره ی علایق و احساسات استفاده می کنه! بدون نگاه کردن به جوابها این تست رو انجام بده.
۱- یه عدد از ۱ تا ۹ انتخاب کن.
۲- اون رو در عدد ۳ ضرب کن.
۳- حاصل رو بعلاوه ۳ کن.
۴- دوباره حاصل رو در ۳ ضرب کن.
۵- یه عدد ۲ یا ۳ رقمی بدست می آوری.
۶- ارقام عدد خودتو رو با هم جمع کن (مثلا اگر عددت۵۲ است ۵ رو با ۲جمع کن) .
جواب تست در ادامه مطلب
هوایم که ابری می شود
میدانم
دل کسی گرفته است ...
رعدی می زند ..
خاطره های شیرین گذشته در خاطرم
ناودان گونه ام خیس تو می شود
و باز پشت پنجره های بارانی شب
مثل همیشه پدیدار می شوی
همه ی دستانم در تاریکی شب گم میشود
من می مانم و یک پنجره فاصله
که بین تنهایی ما نشسته است
من در سکوت چشمانش بی صدا فریاد میزنم
رنگین کمان لبخند آسمان بی رنگ مرا فرا می گیرد
باران غصه بند می آید
من در آغوش پنجره به خواب می روم
و نقاشی دیگری به اتمام می رسد ...
ﺯﻧﯽ ﻋﺎﺩﺕ ﺩﺍﺷﺖ ﻫﺮﺷﺐ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺧﻮﺍﺏ ﺑﺎﺑﺖ ﭼﯿﺰﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺩﺍﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﺷﮑﺮ ﮐﻨﺪ ، ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﺍﯾﻨﮕﻮﻧﻪ ﻧﻮﺷﺖ :
ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﺷﻜﺮ ﻛﻪ ﺗﻤﺎﻡ ﺷﺐ ﺻﺪﺍﯼ ﺧﺮﺧﺮ ﺷﻮﻫﺮﻡ ﺭﺍ ﻣﯽﺷﻨﻮﻡ ، ﺍﯾﻦ ﯾﻌﻨﯽ ﺍﻭ ﺯﻧﺪﻩ ﺍﺳﺖ !
پادشاهی که یک کشور بزرگ را حکومت می کرد، باز هم از زندگی خود راضی نبود؛ اما خود نیز علت را نمی دانست.
روزی پادشاه در کاخ امپراتوری قدم می زد. هنگامی که از آشپزخانه عبور می کرد، صدای ترانه ای را شنید.به دنبال صدا، پادشاه متوجه یک آشپز شد که روی صورتش برق سعادت و شادی دیده می شد.
پادشاه بسیار تعجب کرد و از آشپز پرسید: ‘چرا اینقدر شاد هستی؟’
مارادونا مدتي به خاطر افسردگي پس از ترک اعتياد در بيمارستان بستري بود, وقتي مرخص شد, حرف قشنگي زد:
اونجا ديوانه هاي بسياري بودند, يکي ميگفت من چه گوارا هستم ,همه باور مي کردند, يکي مي گفت من گاندي ام , همه قبول مي کردند و...
من گفتم مارادونا هستم
همه خنديدند و گفتند :
هيچکس مارادونا نميشه!
من خجالت کشيدم که چي به سر خودم آوردم.
دراین دنیاغرور دمار ازروزگار آدم درمی آورد و دقیقا گرفتار چیزی می شوی که فکر می کنی هرگز به دامش نخواهی افتاد
مراقب خودتان باشيد؛ برگها همیشه موقعی می ریزند که فکر می کنند طلا شده اند!
چقدر هفتاد هشتاد سال کم است برای دیدن تمام دنیا!
برای بودن با تمام مردم دنیا!
چقدر حیف است که من میمیرم و غواصی در عمق اقیانوس ها را تجربه نمی کنم !
میمیرم و حداقل یکبار زمین را از روی کره ماه نمی بینم !
دلم می خواست چند سال در یک جنگل یا یک روستا زندگی کنم .
چند سالی را هم در چند کشور دیگر با آداب و رسومی دیگر.
دلم میخواست چند کلیسا و معبد و مسجد بزرگ جهان را میدیدم و با پیروان ادیان مختلف حرف میزدم .
دلم میخواست یکبار هم که شده از ارتفاعی بلند و مهیب پرواز میکردم
""دلم می خواست های من""
زیادند ،
بلندند ،
طولانی اند .
اما مهمترین دلم می خواستم،
این است که انسان باشم
انسان بمانم
و انسان محشور شوم .
چقدر وقت کم است .
تا وقت دارم باید مهر بورزم به همین چند نفر که از تمام مردم دنیا با من نفس می کشند ،
باید مهربورزم به همین جغرافیایی که سهم چشمهای من از جهان است .
وقت کم است باید خوب باشم.. .. ..
مهربان باشم...
و دوست بدارم همه ی زیبایی ها را....
شنیدم دختر خانمی میگفت:
فقط دعا كنيد پدرم شهيد بشه!
خشكم زد. گفتم دخترم اين چه دعاييه؟
گفت:آخه بابام موجيه!
گفتم خوب انشاالله خوب ميشه، چرادعاكنم شهيد بشه؟
گفت: آخه هروقت موج ميگيردش و حال خودشو نميفهمه شروع ميكنه منو مادر و برادرمو كتك ميزنه! ، امامشكل ما اين نيست!
گفتم: دخترم پس مشكل چيه؟
همه چی آرومه / همه چی تأمینه
این چقدر خوبه که /قیمتا پایینه!
همه چی آرومه /مسولا خوابیدن
شک نداری دیگه /تو به اوضاع من
بقیه در ادامه مطلب
اقداماتی وجود دارد که می توان در مواقع فوری و ضروری انجام داد. موبایل شما می تواند یک نجات دهنده زندگی یا یک ابزار فوری برای نجات باشد.
اول : وضعیت فوق العاده
شماره تلفن وضعیت فوق العاده در تمام دنیا 112 است. در ایران نیز اگر شما حتی در یک مکان خارج از محدوده شبکه موبایل خود قرار داشته باشید، شماره 112
بقیه در ادامه مطلب
فردى ازدواج کرد و به خانه جديد رفت ولی هرگز نمیتوانست با همسر خود کنار بیاید آنها هرروز باهم جروبحث می کردند . روزی نزد داروسازی قدیمی رفت واز او تقاضا کرد سمی بدهد تا بتواند با آن همسر خود را بکشد داروساز گفت اگر سمی قوی به تو بدهم که همسرت فورأ کشته شود همه به تو شک میکنند پس سم ضعیفی میدهم که هر روز در خوراک او بریزی و کم کم اورا از پای درآورى و توصیه کرد دراین مدت تامیتوانی به همسرت مهربانی کن تاپس از مردن او کسی به تو شک نکندفرد معجون را گرفت و به توصیه های داروساز عمل کردهفته ها گذشت
مهربانی او کار خود را کرد و اخلاق همسر را تغییر داد تا آنجا که او نزد داروساز رفت و گفت من او را به قدر مادرم دوست دارم و دیگر دلم نمیخواهد او بمیرد دارویی بده تا سم را از بدن او خارج کند داروساز لبخندی زد و گفت آنچه به تو دادم سم نبود سم در ذهن خود تو بودو حالا با مهر و محبت آن سم از ذهنت بیرون رفته است .
مهربانی موثرترین معجونیست که به صورت تضمینی نفرت و خشم را نابود می کند..
زن اگرپرنده آفریده میشد حتما "طاووس"بود
اگرحیوان بود حتما "آهو"بود
اگرحشره بود حتما "پروانه"بود
او انسان آفریده شد تاخواهر ومادر باشد وعشق*
زن چنان بزرگ است که اشرف موجودات خداست
تا حدی ک یک گل" او را راضی میکند
ویک کلمه او را به کشتن" میدهد
پس ای مردمواظب باش
زن ازسمت چـــپ نزدیک به قلبت ساخته شده تا او را درقلبت جا دهی
شگفت انگیز است
زن درکودکی درهای برکت را ب روی پدرش میگشاید
درجوانی دین شوهرش را کامل میکند
وهنگامی که مادرمیشود
بهشت زیر پای اوست
قدرش را بدانیم
تقدیم به تمام بانوان ایران زمین
دکتر شریعتی
روزگاری مرید ومرشدی خردمند در سفر بودند. شبی را در خانه ی زنی با چادر محقر وچند فرزند گذراندند واز شیر تنها بزی که داشت خوردند. مرید فکرکرد کاش قادر بود به او کمک کند. وقتی این را به مرشد خود گفت او پس از اندکی تامل پاسخ داد:"اگر واقعا می خواهی به آن ها کمک کنی برگرد و بزشان را بکش!".
مرید ابتدا بسیار متعجب شد ولی از آن جا که به مرشد خود ایمان داشت چیزی نگفت و شبانه بز را در تاریکی کشت ...
سال ها گذشت و روزی مرید ومرشد وارد شهری زیبا شدند وسراغ تاجر بزرگ را گرفتند که زنی بود با لباس های مجلل و خدم و حشم فراوان. وقتی راز موفقیتش را جویا شدند، زن گفت سال ها پیش من تنها یک بز داشتم ویک روز صبح دیدیم که مرده. مجبور شدیم برای گذران زندگی هر کدام به کاری روی آوریم. فرزند بزرگ ترم زمین زراعی در آن نزدیکی یافت. فرزند دیگرم معدنی از فلزات گرانبها پیدا ودیگری با قبایل اطراف داد و ستد کرد...
مرید فهمید هر یک از ما بزی داریم که اکتفا به آن مانع رشدو تغییرمان است و باید برای رسیدن به موفقیت و تغییرات بهتر آن را قربانی کرد.
به کلینیکِ خدا رفتم تاچكاپِ همیشگی را انجام دهم. فهمیدم ؛ بیمارم...!
خدا فشارخونم را گرفت.
لطافتم پایین آمده بود!
دماِی بدنم را اندازه گرفت.
40 درجه اضطراب بود!
ضربانِ قلبم نشان داد، به چندین گذرگاهِ عشق نیاز دارم!
تنهایی، سرخرگهایم را مسدود کرده بود!
ارتوپد نشان داد؛ بر اثرِ بی توجّهی به عزیزانم، چندین شکستگی دارم!
مشکلِ نزدیک بینی داشتم،
چون دیدِ من فراتر از اشتباهاتِ دیگران نرفت..!
مشکلِ شنوایی پیدا کردم. مدّتی بود، صدایِ خدا را نمی شنیدم!
خدا به من مشاوره ى رایگان داد.برای من نسخه ای یاد داشت کرد:
- هر روز صبح یک لیوانِ قدردانی.
- قبل ازبیرون رفتن، یک قاشق آرامش.
- هرساعت 1 کپسولِ صبر.
- یک فنجان اخوّت.
- و یک لیوانِ فروتنی.
- در خانه ، مقداری عشق بنوش.
- و زمانِ خواب ، دوعدد قرصِ وجدانِ آسوده .
*این نسخه را ، به دیگران هم هدیـّه کنید.
ﻃﺮﻑ ﻓﺎﻣﯿﻠﯿﺶ "ﺧﺒﺮﺩﺍﺭ" ﺑﻮﺩﻩ!
ﻣﯿﺮﻩ ﺳﺮﺑﺎﺯﯼ، ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﻩ ﻣﯿﮕﻔﺘﻪ : ﺧﺒﺮﺩﺍﺭ
ﯾﺎﺭﻭ ﺩﺳﺖ ﺑﻠﻨﺪ ﻣﯿﮑﺮﺩ ﻣﯿﮕﻔﺘﻪ: ﺣﺎﺿﺮ ﻗﺮﺑﺎﻥ!
ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﻩ ﻫﻢ ﺑﻬﺶ ﻣﯿﮕﻔﺘﻪ :
ﺍﺣﻤﻖ ﺑﺎ ﺗﻮ ﻧﺒﻮﺩﻡ !
ﺻﺎﻑ ﺑﺎﯾﺴﺖ !
ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﯾﮏ ﻫﯿﺄﺕ ﻧﻈﺎﻣﯽ ﻗﺮﺍﺭ ﺷﺪ ﺑﯿﺎﻥ ﺑﺎﺯﺩﯾﺪ !
ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﻩ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﺁﺑﺮﻭﺵ ﻧﺮﻩ ﺑﻬﺶ ﯾﮏ ﻣﺎﻩ ﻣﺮﺧﺼﯽ ﻣﯿﺪﻩ
ﻫﯿﺄﺕ ﺑﺎﺯﺩﯾﺪ ﮐﻨﻨﺪﻩ ﺍﻭﻣﺪﻧﺪ ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﻩ ﺑﻠﻨﺪ ﮔﻔﺖ : ﺧﺒﺮﺩﺍﺭ
ﻫﻤﻪ ﺳﺮﺑﺎﺯﺍ ﺩﺍﺩ ﺯﺩﻧﺪ : ﺭﻓﺘﻪ ﻣﺮﺧﺼﯽ
سلام،این نوشته خیلی زیباست من واقعا لذت بردم:
چه ایده بدی بوده،دایره ای ساختن ساعت. احساس میکنی همیشه فرصت تکرار هست:
قرار بوده ۸ صبح بیدار شوی و میبینی شده ۸ و ربع٫ میگویی: اشکال ندارد تا ۹ میخوابم بعد بیدار میشوم!
قرار بوده امشب ساعت ۹ یک ساعتی را صرف مطالعه کتاب کنی، می بینی کتاب نخوانده ۱۰ شده. میگویی: اشکال ندارد. فردا شب ساعت ۹ میخوانم.
ساعت دروغ میگوید. زمان دور یک دایره نمی چرخد! زمان بر روی خطی مستقیم می دود. و هیچگاه، هیچگاه، هیچگاه باز نمیگردد.
ایده ساختن ساعت به شکل دایره، ایده جادوگری فریبکار بوده است! ساعت خوب، ساعت شنی است! هر لحظه به تو یادآوری میکند که دانه ای که افتاد دیگر باز نمی گردد. اگر روزی خانه بزرگی داشته باشم، به جای همه دکورها و مجسمه ها و ستونها، ساعت شنی بزرگی برای آن خواهم ساخت و میگویم در آن ساعت شنی،آنقدر شن بریزند که تخلیه اش به اندازه متوسط عمر یک انسان طول بکشد. تا هر لحظه که روبرویش می ایستم به یاد بیاورم که زمان «خط» است نه «دایره» و زمان رفته دیگر باز نمی گردد...
آلبرت اینشتین در رساله ی پایانی عمر خود با عنوان : دی ارکلرونگ”، یعنی : بیانیه” ، که در سال ۱۹۵۴ ( =۱۳۳۳ش ) آن را در آمریکا و به آلمانی نوشته است اسلام را بر تمامی ادیان جهان ترجیح می دهد و آن را کامل ترین و معقول ترین دین میداند. این رساله در حقیقت همان نامه نگاری محرمانه ی اینشتین با آیت الله العظمی بروجردی (فوت ۱۳۴۰ ش = ۱۹۶۱ م) است که توسط مترجمین برگزیده ی شاه ایران و به صورت محرمانه صورت پذیرفته است.
اینشتین در این رساله “نظریه نسبیت” خود را با آیاتی از قرآن کریم
انسان هايي هستند که ديوار بلندت را مي بينند
ولي به دنبال همان يک آجر لق ميان ديوارت هستند که ،
تو را فرو بريزند ...!
تا تو را انکار کنند ...!
تا از رويت رد شوند ...!
مراقب باش !
بقیه در ادامه مطلب
ﺩﯾﻦ ﻣﺮﺩﻡ ﮊﺍﭘﻦ " شينتو" ﺍﺳﺖ كه بيشتر بر اصول انساني تاكيد ميكند تا بهشت و جهنم و ...
ﺑﻪ ﮔﺰﺍﺭﺵ ﺧﺒﺮﮔﺰﺍﺭﯼ ﺁﻟﻤﺎﻥ، ﻣﺮﺩﻡ ﮊﺍﭘﻦ، ﮐﻪ ، ﺑﺤﺮﺍﻥ ﺳﯿﻞ ، ﺳﻮﻧﺎﻣﯽ ﻭ ﻧﺸﺖ ﻣﻮﺍﺩ ﺭﺍﺩﯾﻮﺍﮐﺘﯿﻮ ﺭﺍ ﭘﺸﺖ ﺳﺮ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪﺍﻧﺪ، ﺑﯿﺶ ﺍﺯ ﺳﻪ ﻭ ﻧﯿﻢ ﻣﯿﻠﯿﺎﺭﺩ ﯾﻦ(ﺑﯿﺶ ﺍﺯ ۴۵ ﻣﯿﻠﯿﻮﻥ ﺩﻻﺭ) ﭘﻮﻝ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻣﻨﺎﻃﻖ ﺳﯿﻞ ﺯﺩﻩ ﯾﺎﻓﺘﻪ ﺍﻧﺪ ﺑﻪ ﺩﻭﻟﺖ ﺑﺎﺯﮔﺮﺩﺍﻧﺪﻩ ﺍﻧﺪ.
ﻫﻤﭽﻨﯿﻦ ۵۷۰۰ ﮔﺎﻭﺻﻨﺪﻭﻕ ﭘﯿﺪﺍ ﺷﺪﻩ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺳﯿﻞ ﮐﻪ ﺣﺎﻭﯼ ﺑﯿﺶ ﺍﺯ ﺩﻭ ﻣﯿﻠﯿﺎﺭﺩ ﯾﻦ ﺑﻮﺩﻩ، ﺑﻪ ﺩﻭﻟﺖ ﺩﺍﺩﻩ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ .
ﺳﺨﻨﮕﻮﯼ ﭘﻠﯿﺲ ﮊﺍﭘﻦ ﺍﻋﻼﻡ ﮐﺮﺩ ﻣﺮﺩﻡ ﻭ ﺩﺍﻭﻃﻠﺒﺎﻥ ﻫﻤﭽﻨﺎﻥ ﮐﯿﻒ ﭘﻮﻟﻬﺎﯼ ﭘﯿﺪﺍ ﺷﺪﻩ ﺭﺍ ﺗﺤﻮﯾﻞ ﻣﯿﺪﻫﻨﺪ ﻭ ﺗﺎ ﮐﻨﻮﻥ ۹۶ ﺩﺭﺻﺪ ﻣﺒﺎﻟﻎ ﭘﯿﺪﺍ ﺷﺪﻩ، ﺑﻪ ﺻﺎﺣﺒﺎﻧﺸﺎﻥ ﺑﺎﺯﮔﺮﺩﺍﻧﺪﻩ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ .
ﺍﻭﻧﻮﻗﺖ ﻓﮑﺮﺷﻮ ﺑﮑﻨﯿﺪ ﺧﺪﺍ ﻣﺮﺩﻡ ﻣﻮﻣﻦ ﻭ ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ ﻣﺎ ﺭﻭ ﺑﺒﺮﻩ ﺑﻬﺸﺖ، ﻭ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﻓﺮﺍﻥ ﺑﯽ ﺩﯾﻦ ﺭﻭ ﺑﺒﺮﻩ ﺟﻬﻨﻢ!!!!!
ﺩﺭ ﻓﺮﻫﻨﮓ ﮊﺍﭘﻨﯽ ﻣﻔﻬﻮﻣﯽ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﮔﻨﺎﻩ ﻭﺟﻮﺩ ﻧﺪﺍﺭﺩ ﺗﻨﻬﺎ ﻣﻔﻬﻮﻡ ﺑﺎﺯﺩﺍﺭﻧﺪﻩ ﺩﺭ ﺍﻭﻧﺠﺎ، " ﺷﺮﻣﻨﺪﮔﯽ" ﺍﺳﺖ .
ﻭﺍﺳﻪ ﻫﻤﯿﻨﻪ ﮐﻪ ﺍﮔﺮ ﮐﺴﯽ ﺩﺭﺳﺖ ﮐﺎﺭﺵ ﻭ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﻧﺪﻩ ، ﭘﯿﺶ ﻣﺮﺩﻡ ﺷﺮﻣﻨﺪﻩ ﻣﯿﺸﻪ، ﺣﺘﯽ ﻣﻤﮑﻨﻪ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾﻦ ﺷﺮﻣﻨﺪﮔﯽ ﻧﯿﺰ ﺩﺳﺖ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﮐﺸﯽ ﺑﺰﻧﻪ، ﭼﻮﻥ ﺩﯾﮕﻪ ﭼﯿﺰﯼ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩﻥ ﻧﺪﺍﺭﻩ ...
ﺑﯽﺩﯾﻨﺎﻥ ﮊﺍﭘﻨﯽ....
کاش ما هم.......
زیباترین انسانهایی که دیدم چشم رنگی ها نبودند،
قد بلندها،لب برجسته ها،مو بلوندها هیچ کدام زیباترین نیستند،
مدلهای برندهای معروف زیباترین نیستند،
آنهایی که شبیه به ستارگان سینمای جهان اند،زیباترین نیستند.
زیباترین ها فقط شبیه به حرفهایشان هستند،و چقدر دوست داشتنی اند انسانهایی که شبیه به حرفهایشان هستند،
آنهایی که بوی انسانیت از ده متریشان به مشامت می رسد،
آنهایی که چایت کنارشان سرد میشود و ارامششان در وجودت رخنه میکند.
اگر در زندگیتان یک زیباترین دارید،قدرش را بدانید.
آنها بسیار اندک اند.
سر تا پایم را خلاصه کنند
می شوم "مشتی خاک"
که ممکن بود "خشتی" باشد در دیوار یک خانه
یا "سنگی" در دامان یک کوه
یا قدری "سنگ ریزه" در انتهای یک اقیانوس
شاید "خاکی" از گلدان
یا حتی "غباری" بر پنجره
اما مرا از این میان برگزیدند :
برای" نهایت"
برای" شرافت"
برای" انسانیت"
بقیه در ادامه مطلب
ﻓﺮﺷﺘﮕﺎﻧﯽ ﺩﺭ ﺑﯿﻦ ﺍﻧﺴﺎﻧﻬﺎ ﯾﺎﻓﺖ ﻣﯽ ﺷﻮﻧﺪ ﮐﻪ ﺧﺪﺍ ﮔﻮﻧﻪ ﻣﻬﺮ ﻣﯿﻮﺭﺯﻧﺪ
ﻫﻨﻮﺯ ﻗﻠﺒﺸﺎﻥ ﺷﮑﻮﻓﻪ ﻣﯿﺰﻧﺪ ﻭ ﺳﯿﺐ ﻣﺤﺒﺘﺸﺎﻥ ﺭﺍﯾﮕﺎﻥ ﺍﺳﺖ
ﺗﻮﺭﺍ ﺣﺲ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ ﺑﺪﻭﻥ ﺁﻧﮑﻪ ﺷﻨﺎﺧﺘﯽ ﺍﺯ ﺗﻮ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻨﺪ
ﻣﯿﺪﺍﻧﻨﺪ ﮐﻪ ﻣﺤﺒﺖ ﺭﺍ ﻫﺮﭼﻪ ﺧﺮﺝ ﮐﻨﻨﺪ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺑﻪ ﻗﻠﺒﺸﺎﻥ ﻭﺍﺭﯾﺰ ﻣﯿﺸﻮﺩ
ﺩﺳﺖ ﺍﯾﻦ ﻓﺮﺷﺘﮕﺎﻥ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺩﻭﺭ ﻣﯿﻔﺸﺎﺭﻡ
ﺗﻘﺪﯾﻢ ﺑﻪ ﺩﻭﺳﺘﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﻗﻠﺒﺸﺎﻥ ﺑﺪﻭﻥ ﺯﻧﮕﺎﺭ ﺍﺳﺖ
* 70 درصد برنامه های آخرین مدل گوشی ها ، بدون استفاده می ماند!
* به 70 درصد سرعت یک ماشین گران قیمت و آخرین سیستم نیاز نیست!
* 70درصد فضاهای یک ویلای لوکس، بدون استفاده می ماند!
* 70 درصد یک قفسه پر لباس، به ندرت پوشیده می شود!
از70%استعدادهایمان استفاده نمیشود،
* 70 درصد از کل درآمد طول عمرمان ، برای دیگران باقی می ماند!
روزهایمان می گذرد و پول هایمان در بانک ها می مانند..
وقتی که زنده ایم فکر می کنیم پول کافی برای خرج کردن نداریم، اما وقتی که می میریم پول بسیار زیادی می ماند که هنوز خرج نشده اند..
ثروتمندی می میرد و برای زنش 1.9 میلیون دلار در بانک باقی می گذارد و سپس زن با راننده شخصی شوهرش ازدواج می کند!
راننده می گوید: همیشه برای رئیسم کار کرده ام اما الان می فهمم همیشه رئیسم برای من کار می کرد!!
وچقدر 70درصد دیگه!!
زندگی زیباست همین الان از زندگی لذت ببر...
سر سطر بنویس.
بنویس
بابا نای نان دادن ندارد، بابا کار ندارد.
بابا سهمیه ای برای استخدام ندارد.
بنویس .
آن بچه سرطان دارد. هزینه هر آمپولش بیشتر از 1 میلیون تومان است . خانه آنها پایین شهر است . اشک چشمهای مادرش مروارید دارد .
بقیه در ادامه مطلب
ﻓﻬﻤﯿﺪﻩ ﺍﻡ ﮐﻪ ﻣﻌﻤﻮﻟﯽ ﺑﻮﺩﻥ ﺷﺠﺎﻋﺖ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﺪ .
ﺁﺩﻡ ﺍﮔﺮ ﯾﺎﺩ ﺑﮕﯿﺮﺩ ﻣﻌﻤﻮﻟﯽ ﺑﺎﺷﺪ
ﻧﻪ ﻧﻘﺎﺷﯽ ﺭﺍ ﻣﯿﮕﺬﺍﺭﺩ ﮐﻨﺎﺭ،
ﻧﻪ ﺩﻣﺎﻏﺶ ﺍﮔﺮ ﻣﻌﻤﻮﻟﯽ ﺍﺳﺖ ﺭﺍ ﻋﻤﻞ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ،
ﻧﻪ ﻏﺼﻪ ﻣﯽ ﺧﻮﺭﺩ ﮐﻪ ﻣﺎﺷﯿﻨﺶ ﻣﻌﻤﻮﻟﯽ ﺍﺳﺖ،
ﻧﻪ ﺣﻖ ﻏﺬﺍ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺩﺭ ﯾﮏ ﺳﺮﯼ ﺍﺯ ﺭﺳﺘﻮﺭﺍﻥ ﻫﺎﯼ ﻣﻌﻤﻮﻟﯽ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺧﻮﺩﺵ ﻣﯿﮕﯿﺮﺩ،
ﻧﻪ ﺣﻖ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺯﺩﻥ ﺑﻪ ﯾﮏ ﺳﺮﯼ ﺁﺩﻣﻬﺎ ﺭﺍ،
ﻧﻪ ﺣﻖ ﭘﻮﺷﯿﺪﻥ ﯾﮏ ﺳﺮﯼ ﻟﺒﺎﺱ ﻫﺎ ﺭﺍ.
ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ "ﺗﺮﯾﻦ " ﻫﺎ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺩﺭ ﻫﺮﺍﺱ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ . ﻫﺮﺍﺱ ﻫﺒﻮﻁ ( ﺳﻘﻮﻁ ) ﺩﺭ ﻻﯾﻪ ﺁﺩﻡ ﻫﺎﯼ ﻣﻌﻤﻮﻟﯽ .
ﻭ ﺍﯾﻦ ﻫﺮﺍﺱ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﺪ ﺣﺘﯽ ﻟﺬﺕ ﺯﻧﺪﮔﯽ، ﻧﻮﺷﺘﻦ، ﺩﺭﺱ ﺧﻮﺍﻧﺪﻥ، ﻧﻘﺎﺷﯽ ﮐﺸﯿﺪﻥ، ﺳﺎﺯ ﺯﺩﻥ، ﺧﻮﺭﺩﻥ، ﻧﻮﺷﯿﺪﻥ ﻭ ﭘﻮﺷﯿﺪﻥ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺩﻣﺎﻏﺸﺎﻥ ﺩﺭﺑﯿﺎﻭﺭﺩ.
ﺗﺼﻤﯿﻢ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﻡ ﺧﻮﺩِ ﻣﻌﻤﻮﻟﯽ ﻡ ﺭﺍ ﭘﺮﻭﺭﺵ ﺩﻫﻢ .
ﻧﻤﯽ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺩﯾﮕﺮ ﺁﺩﻡ ﻫﺎ ﻣﺮﺍ ﻓﻘﻂ ﺑﺎ "ﺗﺮﯾﻦ "ﻫﺎﯾﻢ ﺑﻪ ﺭﺳﻤﯿﺖ ﺑﺸﻨﺎﺳﻨﺪ.
ﺍﺯ ﺣﺎﻻ ﺧﻮﺩِ ﻣﻌﻤﻮﻟﯽ ﻡ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﻌﺮﺽ ﻧﻤﺎﯾﺶ ﻣﯽ ﮔﺬﺍﺭﻡ
ﻭ ﺑﻪ ﺧﻮﺩ ﻣﻌﻤﻮﻟﯽ ﺍ ﻡ ﻋﺸﻖ ﻣﯽ ﻭﺭﺯﻡ
ﻭ ﺑﻪ ﺁﺩﻡ ﻫﺎ ﻫﻢ ﺍﺟﺎﺯﻩ می ﺩﻫﻢ ﺑﻪ ﻣﻦِ ﻣﻌﻤﻮﻟﯽ ﻋﺸﻖ ﺑﻮﺭﺯﻧﺪ ...
ﺗﻬﻤﯿﻨﻪ ﻣﯿﻼﻧﯽ
مادر پیر مرا،
نکته ای زیبا گفت!
از بد دنیا گفت!
گفت طاووس مشو
که به عیبت خیزند،
گر شوی شعله شمع،
زیر پایت ریزند!
گفت: پروانه مشو،
بقیه در ادامه مطلب
از امروز كه شنبه است من و تو خواهيم خواند...
ﻣﺮﺍ ﺑﺎ ﻏﻢ ﺣﺴﺎبى ﻧﻴﺴﺖ...
ﻣﺮﺍ ﺑﺎ ﻏﺼﻪ ﻛﺎﺭى ﻧﻴﺴﺖ...
ﺩﻟﻢ مى ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺍﺯ امروز،
ﺭﻫﺎ ﺳﺎﺯﻡ ﺧﻮﺩﻡ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻏﻢ ﻭ ﺩلتنگى ﻭ ﺗﺸﻮﻳﺶ...
ﻣﻦ ﺍﺯ اين ﺷﻨﺒﻪ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺩﺍﺷﺖ!...
ﻭ ﺑﺎ ﺍﻳﻦ ﺟﺴﻢ ﻭ ﺭﻭﺣﻢ ،
ﻣﻬﺮﺑﺎنى ﻫﺎ ﻛﻪ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﻛﺮﺩ...
ﻭ ﺍﺯ ﻳﻜﺸﻨﺒﻪ ﺑﺎ ﻣﺮﺩﻡ، ﻗﺮﺍﺭى ﺗﺎﺯﻩ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺩﺍﺷﺖ...
بقیه در ادامه مطلب
نه تو می مانی
نه اندوه
و نه ، هیچ یک از مردم این آبادی
به حباب نگران لب یک رود ، قسم
و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت
غصه هم ، خواهد رفت
آن چنانی که فقط ،خاطره ای خواهد ماند
لحظه ها عریانند
به تن لحظه خود ، جامه اندوه مپوشان هرگز
تو به آیینه
نه
آیینه به تو ، خیره شده است
تو اگر خنده کنی ، او به تو خواهد خندید
و اگر بغض کنی
آه از آیینه دنیا ، که چه ها خواهد کرد
گنجه دیروزت ، پر شد از حسرت و اندوه و چه حیف
بسته های فردا ، همه ای کاش ای کاش
ظرف این لحظه ، ولیکن خالی است
ساحت سینه ، پذیرای چه کس خواهد بود
غم که از راه رسید ، در این سینه بر او باز مکن
تا خدا ، یک رگ گردن باقی است
کیوان شاهبداغی
پ ن : بعضی از سایتها و شبکه های اجتماعی موبایل این شعر را به سهراب سپهری نسبت داده اند ولی این شعر زیبااز کیوان شاهبداغی است.
غنچه از خواب پرید و گلی تازه به دنیا آمد
خار خندید و به گل گفت سلام
و جوابی نشنید
خار رنجید ولی هیچ نگفت
ساعتی چند گذشت
گل چه زیبا شده بود
دست بی رحمی آمد نزدیک
گل سراسیمه ز وحشت افسرد
لیک آن خار در آن دست خلید
بقیه در ادامه مطلب
مطالب پربازدید
مطالب تصادفی
عضويت سريع
لینک دوستان